Saturday, June 11, 2011

آتشِ سبز

باید خیلی صبر کنی/ تا یک ایستگاه از مقصد ما رد بشود/ و همینطور رودخانه مثلِ خیابان/ ...بریزیم داخلِ یک سطر/ تا دیگر کسی نباشد جنازه ی ما را جمع بکند/ و وقت نباشد برای مردن/ و دست نباشد برای هُل دادن/ و آزادی نباشد برای خواستن/ با این حال/ موهایت را ببخش/ لبخندت را روی چمن ها دراز کن/ لم بده روی آتشِ سبز/ کسی هنوز نمی داند/ بنفشه ها روزی چندبار می میرند/ باید خیلی صبر کنی/ حالا خیلی زود است/ # تهران . بهار 1390