Sunday, March 05, 2006

گریه های موازی

  • اینجا همه انگشت ها :مرا نشان می دهند و می گویند ها! آمد/شاعرِ فصل شکوفه اما تو قایم شده ای .و یک پای شعر من قفس است * کلمه ها که صف می کشند در را نبند انصاف نده زیباترین شعر عاشقانه پشتِ در یخ بزند * دور که می شوی از من یک عاشقانه لک می زند دلش برای دیدارت * تنها که می شوم
  • تازه می فهمم تنهایی نامِ دیگر توست * می بینی!...
  • یک نگاهِ ساده ی تو کافی ست تا تمامِ شعرهای عاشقانه جا بزنند * این برگ های سپید برای گفتنِ تو کافی نیست بیچاره درخت های عاشقِ این حوالی ی دور * تو باشی از شرم شب نمی ترسم * محبوب من /از جانِ سادگی اش هر روز شعری تازه می چکدم بیهوده مپرسید اقیانوسِ آغوشم از سمت کدام چشمه می نوشد * محبوب من آغازِ زیبایی ست بیهوده مپرسید انتهای شادی کدام طرف است * هر روز که در آستانِ من طلوع می کنی شعری تازه در گلدانِ خانه می روید جای خالی ی شهرهای عاشقانه ی من را از غیبت سپیده بجویید * همین لحظه های کوتاهِ دیدار ما کافی ست تو بخند من حرف های کهن از پستو می چینم تو بخند * وقتی می شود که تنهایم سفر کرده ای عمر جهان تمام شده است * مثلِ آب می مانی - بر جانِ نهال تا می چشمت یکدفعه قد می کشم * مثل نسیم می مانی می دوی روی صورتم/
  • خنک می شوم دور می شوی/ در التهاب و آتشِ دوری می سوزم * و چند لحظه ی ناب: عشق اتفاقی ست که از بوسه ی آفتاب و خدا رخ داده است ا اگر بتوانی فکر نکنی / فکر جالبی کردی*/

No comments: