Thursday, August 17, 2006

حوالی ی احوالِ بوسیدن

می خواهم بروم
حوالی ی احوالِ بوسیدن
کمی قدم بزنم
خیالِ تو هم با من است
-تو نیز-
کافی ست پرده ها را از میانه بردارم
و یک قدم مانده تا آخر دنیا
اتراق کنم
*
شبِ پیش
یک کس
چونِ هستی را
با مرامِ من میان نهاده
اندکی حوصله می خواهد وُ شبی دراز
تا من
با تو میان نهمش
-
حالا می روم
حوالی ی احوالِ بوسیدن
کمی قدم بزنم
این چون و آن چرا مکن
بیا...

No comments: