Saturday, December 09, 2006

عاشقی قد خداست

ای عشق دل از بامِ تو پرواز گرفت از نامِ تو رسمِ عاشق آواز گرفت

حالی تو چه می جویی ات اندر کفِ مشت جان کز دل و دینِ چشمه آغاز گرفت

می گردم و باز فتنه ها می دوزم
آتش به دلِ سوختگان می سوزم
مرغم که رمیده از قفس های دراز
مِهرم که ز دامانِ خدا می ریزم
آگه ز خدا و بنده/ حالات شدیم
در محضر دوست/ مهد آیات شدیم
ناخوانده و نادیده و نشنیده کلام
خود کاملِ اکملِ کمالات شدیم
بنشین که به دل گوش دهم آمدنت
از خویش بگیرم آه از جانِ تنت
برخیز که آفاق شود روزِ نخست
صد پرده بگیرد از خیالِ سخنت
از جوی دل آتشِ جوانی روید
وز خوی تن عادتِ جدایی روید
در این کلماتِ ساده و وقتِ عزیز
از کوی دل آدمی خدایی روید
***
سلام به هر که از شما که به این بارگاه آمد و رفت می کنید و گاه دل مرا قرض می گیرید تا خنک بشوید. این نوشته های مرا هر که بتواند می تواند به نام خودش به هر که خواست نسبت بدهد. من مانعی ندارم. برای چاپ و یا نشر صدای من عاقبت یک اتفاق می افتد. حالا شناسنامه ام دارد مسن می شود و نمی دانم صادره از کدام منطقِ نور است
خوبم
دانسته ام خدا عاقبتِ شامی ست
که صبح بیدار می شود
چشمهایش را در آینه می شوید
و راه می افتد
.
حدس هایی زده ام که اینجا
مکانِ اهریمن می تواند بود
/اما اهورایی که نداشتم
مرا از عادتِ بهشت راند
.
نگاه کاشته ام جایی حوالی ی نزدیک
رد شده ام از دور
/ایستگاهِ تماشا
چندان که نبینم
ریخته شده ام در بود و نبود
تا شده ام
خوبم
سلام

No comments: