Thursday, December 21, 2006

بلوغِ صبرِ تماشا

بعد از من هزار سال کفش هایم بر در جفت می شوند و کسی مرا از انتهای خودش داد خواهد زد بعد از من کل های کاغذی همه می میرند
دوازدهم دسامبر 2006-ونکوور-کانادا
.
از اینجا شروع شود که هرشب یادداشتِ کوتاهِی بنویسم. البته همین که جلو می رویم صدا وسیمایم هم ظهور کند. حالا این غزل را بر این وزن بخوانید تا بعد. خدا بانی اش را نگه دارد
دام دادادام دام دادادام/ دامدادام دامدادادام
*
زخم و عسل
مستِ توام هستِ توام / عازم وُ دربندِ توام پیش بیا زخم و عسل / از تو ُپرم از تو ُپرم
نیست کسی چو من فقیر/ثروتِ بی کرانِ من نیست کسی چو من اسیر/پربکش عاشقانه ام دست بده به دیده ام/دیده به دیدار توام پای بنه به هستی ام/ شوکتِ این ترانه ام شعر برو/ حرف برو/ پیش صدای عاشقم آینه چشم و رو بشوی /لکنتِ نانوشته ام فصل تویی/ نقطه تویی/ پرده ی بی حجابِ من پیش نسیمِ واپسین/ صوتِ سکوتِ هستی ام

No comments: